محل تبلیغات شما

بسم الله الرحمن الرحیم
نون والقلم ومایسطرون
اخیرا نوشتاری به قلم یکی ازآقایان محترم به دستم رسید ، که حاوی تحلیلی به ظاهر محترمانه و عالمانه از شخصیت بزرگ و انقلابی شهید مظلوم گیلان حاج ابوالحسن کریمی،رضوان الله علیه،بود.
نویسنده مطلب ، که در توالی ایام پس از پیروزی انقلاب در صف منتقدان نظام بوده و بدون اعتقاد به مبانی انقلاب ، تلاش برای حضور در ارکان تصمیم گیری نظام را ، در زمره فعالیتهای ی خود قرارداده بود (و البته هرگز توفیق انتخاب ازسوی مردم لاهیجان را به دست نیاورد!) از شخصیتهای شناخته شده ی لاهیجان هستند که همواره در مقابل صف انقلابیون طرفدار نظام بوده و تقریبا پس حدود دو دهه اول انقلاب فعالیتهای ایشان نیز به محاق رفت!
اما نوشتار ایشان!
از اینجا شروع می کنم، اگر بنا باشد رفتارهای یک انسان بالغ و عاقلی چون شهید کریمی با آن همه سابقه درخشان و مقبولیت مردمی ازخاص وعام را منتسب کنیم به عقده های کودکی محیط تربیتی خانواده و مدرسه!!!
آن هم خانواده ای که اغلب فرزندان آن (اعم ازدختر و پسر) دارای کمالات تحصیلی و شخصیتی بوده و هستند. جای تعجب نیست؟!!!
و به نظر می آید ، حکایت از عناد و حسادت نویسنده می کند ، آنهم کسی که در دهه هفتاد از عمرش که قاعدتاً باید در اوج پختگی و عقلانیت باشد؟!!!!
_جای تأسف است!!!!
آدمی با کسی زندگی کرده باشد اما به ذره ای از عمق وجود او که سرشار از عشق و ایمان به دین و الگوها و اسوه های ایمان است ، پی نبرده باشد!!! و منشأ رفتار او ، و انگیزه او در این رفتار ، ارادت او به عالمان دین ، تبعیت او از ولایت فقیه، عدالت ورزی و آرمان گرائیش و سرانجام، تقید و اصرار او به انجام تکالیف الهیش ، همه و همه را نقطه ضعف او بداند!!!!!!
انسان به یاد همه شخصیتهای مظلومی می افتد ، که توسط مردمان زمان خود شناخته نشدند!
پیامبر وابوجهلها، علی و معاویه ها،خمینی و .
_آیا با نعل وارونه زدن به تاریخ ، مشکلی از شما حل می شود. آیا این حکایت از جهل مرکب و عقده هایی که پس از چهل سال بالندگی ایران انقلابی و اسلامی هنوز در باور امثال شما رسوب کرده و شما را از تیره انصاف برون برده، ندارد؟ !!!!
در گوشه عافیت نشستن، و از ایران آزاد و آباد سخن گفتن،
و به قول خودتان شخصیتهای تأثیرگذار انقلاب » خاصه کسی چون شهید کریمی را به واسطه اوج عشق و وفاداریش به رهبر انقلابی اش و آرمانهای انقلاب اسلامی اش، تا آنجا که خون پاکش نثارشود، را از زاویه ظن خود، انسانی مضطرب، غیرحسابگر و غیر عقلانی بپندارید!!!
_اتفاقا برای بنده که از همان دوران با یون لاهیجان ازدور و نزدیک آشنایی دارم و کم و بیش همگی را اعم از امام جمعه محترم تا مرحوم امیرانصاری تا جناب ابوذر ندیمی و .امثال شما بزرگان رامی شناسم، و انقلاب و تاریخ قبل و بعد آن، شخصیتهای بزرگ و کوچک آن ، فراز و نشیب آن را دیده ام ، با آنها زندگی کرده ام،از آنها مطالعه کرده ام، و اخبار آنها را از رسانه های خودی و بیگانه پیگیر بوده ام،
معتقدم متاسفانه شما هنوز، در اشتباهید!!!!
چرا؟!
بخاطر مبانی فکری که برگزیده اید!!!
چون دین را ازدرون دین نجسته اید،
لذت دینداری را بدرستی نچشیده اید.
آرمانها را درنگرش توحیدی ندیده اید.
حتی تفاوتهای نگرش دینی درنگاه اهل بیت رسول الله صلی الله علیه وآله و سایرین را درست نیاندیشیده اید. و شخصیتهای دینی را نشناخته اید!!!!!!
چون نخواستید بشناسید!
 و لذا دچار دگماتیزم تاریخی شده اید، که عادت مرسوم همفکرانتان است.
از پیله زیبای روشنفکری که برای خود تنیده اید، خارج شوید ، و پیرامون خود را به انصاف بنگرید. و تقصیر نابرخورداریهای خود وطیف همفکرانتان را به دیگران نسبت ندهید. و حساب عقل حسابگر اسفنجی را از عقل آخرت اندیش دین باور جدا کنید.
این شهید عزیزمان نبود که درنگاهش اضطراب موج میزد.
کسانی مضطرب بودند که از باورها تهی بودند! و به یک تشر یک مأمور ساده پلیس همه دین و ایمان و باورهای خود را می‌فروختند.
تشخیص فاصله عشق و اضطراب شاید برای شما دشوار باشد، چون که هرگز عشق دینی را تجربه نکرده اید!!!!!
_تنها جمله درست و زیبای نوشتارتان در توصیف شهید کریمی این بود:
همواره نگران دین بود و اسلام اش، انگار می خواهند همه ی هستی اش را از او بگیرند، به آن محکم چسبیده بود. برای او دین کلاهی نبود که در گرما بر سر بگذارد تا از تابش آفتاب بر فرق سر ممانعت کند و یا در زمستان بر سر بگذارد تا از سوز سرما در وجودش بکاهد. دین برای او و در نظر او حداکثری بود و اسلام برایش داروی هر دردی به حساب می آمد. اسلام ناب محمدی! که در باور او و اساتیدش، اسلام دوره پیامبری حضرت محمد بود.»

دیدنش از قلم شما برایم، جذاب بود!!!!
اگر کمی بیشتر انصاف به خرج می دادید!!!
رفتارشهید را در تقید به آداب دینی و مقاومت در قبال تمسخر دیگران و اجبار به تن دادن به عمل غیر شرعی را با عبارت؛
ظلم و بی عدالتی به ویژه دینی ، می پنداشت»
و فعل میپنداشت»به تمسخرنمی گرفتید!!!!!
_مباحثی که از مطالعات روانشناسان مطرح نموده اید، مصداقش را باید در محیط خانوادگی کسانی بجویید که در شخصیت خانوادگیشان ، هیچگونه رشدی در سلامت اخلاق ، سلامت اقتصاد ، ارتقای علمی ، و مقبولیت اجتماعی سراغ ندارید!
در حالیکه خود میدانید فضیلت‌های علمی و انسانی در این خانواده از ویژگیهای تحسین برانگیز است.
_برخلاف پندار شما ، او هرگز خود را مجاهد فی سبیل الله معرفی نکرد. بلکه شخیصیتش و عملکردش در صیانت از ارزشهای دینی او را شایسته این وصف میکرد. که البته رفتارهای ایشان در نظر شما ازجنس اندیشه نبود.» چون از حد درک شما خارج بود.
چرا که عبودیت حق و تکالیفی را که بر عهده مؤمن می گذارد، در باور شما جایی ندارد!!!
استفاده از واژه عدم تعادل» برای کسی که روحیه تسلیم در برابر ناحق را ندارد! واژه آشنایی است برای کسانی که زندگی شهید را مرور کردند!!!
زیرا کسان دیگری که شهید تسلیم هواهای آنان نشد نیز همین واژه را به اونسبت داده بودند!!!!!
اما بازهم اشتباه میکنید!
پایان املای ابوالحسن کریمی به تمام و کمال نوشته شد.
چرا که به فرمایش قرآن:
ان الذین آمنوا وعملواالصالحات اولئک هم خیرالبریهرضی الله عنهم ورضواعنه.»
سوره بینة/۷و۸
هر چند امثال شما درک درستی از مدیریت جهادی و انقلابی او در اوج التهابات ی انقلاب و خدماتی که به انقلاب و منطقه کرد، نداشته باشید!!!!!
راه ابوالحسن همان راه علی علیه السلام بود که عدالتش را برنتافتند!(مصادیقش را در زندگینامه اش جستجو کنید.)
راه ابوالحسن راه حسین علیه السلام بود که در اوج مظلومیت خونش را ریختند.
راه ابوالحسن راه همه مجاهدان راستینی بود که در اوج باور به آرمان‌هایشان زیستند و بر سر آن معامله نکردند. و دینشان را به جیفه دنیا نفروختند.
_چطور شما در رابطه با شادروان مهندس بازرگان ،ادعا میکنید من دردهای وی را خوب حس میکردم.ناله های تاریخی اش را با چاه چون مرادش امام علی چنین سرمی داد»
اما بغل گوشتان ابوالحسن را به چیزهایی که هرگز در او نبوده (یعنی شهرت طلبی،جاه طلبی،کسب منزلت اجتماعی، عُجب و) نسبت می دهید!!!!
عرف عقل انسانی به سادگی می داند،کسی که صفات نامبرده را دارد هرگز در مقابل دنیا و دنیاداران مقاومت را بر نمی گزیند. بلکه به خاطر حفظ دنیایش تن به ذلت می دهد.‌‌
این عبارات جز اینکه حقیقت تاریک درونتان رابه نمایش گذاشته چیز دیگری نیست!!!
_و بالاخره اوج بی انصافی شما و بلکه بی مروتی در نوشتارتان  آنجاست که ابوالحسن را متهم به بها ندادن به ن میکنید؟!!!
به بهانه اینکه ازدواج نکرده؟!!!
وشما در منزلت و مذمت ن از او مطلبی نشنیده اید!!!!!
عجیب است،از یک انسان هفتاد ساله اهل سواد و ظاهراً روشنفکر چنین قضاوت و تهمت زدن به دیگران!!!!
اگر فقط پرورش ن مؤمنه و باسواد و صاحب مکانت های اجتماعی ارزشمند از خانواده شهید را بررسی کنید خواهید یافت که،اینگونه نیست که می پندارید!!!!!
بگذریم از اینکه برخلاف فرمایش حضرتتان شهید درشُرف ازدواج بود که به شهادت رسید!!!!!
_شما فرهنگ جامعه ای که در آن زندگی میکنید را نیز تحقیر میکنید،وجامعه ای که کریمی را محصول آن می دانید، مقصر معرفی می کنید!!!!!
این جامعه همان است که انقلاب عظیم اسلامی را آفرید. و نظامی را شکل داد که با همه اشکالاتش در حال اوج گیری و تمدن سازی است!
و در برابر همه استکبار جهانی ایستاده و
اگر چه امثال شما با این حرفها موافق نباشید!!!!
چقدر زشت است که شهید مطهری را یک عمامه به سر روضه خوان معرفی میکنید!!!!
بله حتما او شهید مطهری را بر مرحوم شریعتی ترجیح میداد چرا که در اسلام شناسی مطهری تردید نداشت!!!!
_ولایت فقیه ابداعی تفکر ابوالحسنی نیست مقتضای صیرورت فکر دینی پویا برای تحقق حاکمیت جهانی است!
واقعا عباراتی را که به کار می برید چیزی جز حقد و حسادت و حتی بی ادبی در مورد انسانی صادق ،بی پیرایه ، انقلابی و مؤمن، به خواننده منتقل نمی کند. و من واقعا به حال شما تأسف میخورم!!!!!
ای کاش بجای اینکه زندگی و اعمال کریمی را پس از ۳۳ سال از شهادتش ،اینگونه زیر ذره بین بی انصافی به نقد بنشینید!
کمی به خود بیاندیشید که در پیشگاه خداوند قادر چگونه حاضر خواهید شد!
و آیه ای که خود را بدان تطهیر کردید برای خویشتنتان چه ارمغانی خواهد داشت!
به خودرجوع کنید!!!!
م . ل - ازارادتمندان شهید کریمی رضوان الله تعالی علیه
به نقل از کانال برهان صادق - سروش

پاسخی به جسارت یک منور الفکر معلوم الحال نسبت به شهید مظلوم کریمی

شهید کریمی مظلوم بود و خواص جامعه مقصر اصلی این مظلومیت هستند

سی و چهارمین سالگرد

، ,شهید ,دین ,انقلاب ,کریمی ,ابوالحسن ,که در ,را به ,را از ,بود که ,در اوج

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

My dear dairies